بیبی چک
سلام عشق مادر
همونطوری که تو اولین پست برات نوشته بودم، من و بابا مهدی،دقیقا اولین شب قدر یعنی 19 رمضان متوجه حضور قشنگت شدیمبا اینکه تجربه دومم بود اما واقعا از دیدن دو خطه شدن بیبی چکم سر از پا نمیشناختم و چنان با هیجان از دستشویی پریدم بیرون که نگفته خود بابا مهدی متوجه قضیه شددخترکم ،همه این روزا رو هم ،تو تجربه میکنی و اون موقعس که میفهمی این همه ذوق و هیجان من از چه چیزی نشیت میگرفته
چقدر راحته برات نوشتن،وقتی برای داداش امیرحسینت مینویسم کوچکترین قضایا رو انقدر باز میکنم که خودمم بعضی وقتا تعجب میکنم از همه نوشتنهای طولانی،اما وقتی برای تو مینویسم انقدر راحت و روون کلمه ها و جمله ها تو ذهنم میاد که احساس میکنم همین الان روبرومی و داری با دقت به حرفام گوش میدی
بعععععععععله دختر قشنگم اینم بگم که ما زنا بالفطره مادر متولد شدیم ،برای همینم هست که اولین بازیهای معنادارمون عروسک بازی و مراقبت از تکه پارچه ها و پلاستیکاییه که خودمون براش اسم میذاریم و مثلا میشه بچمون و تموم اینا رو گفتم که به این برسم که بدونی ،یه روزی که دخترک من ،حتی تو سن کمم باشه و این پست رو بخونه، متوجه این حس قشنگ من میشه و میتونه این قضیه رو انقدر شبیه سازی کنه که این پکلمه ها وجمله ها کاملا به قلبش بشینه و تموم حسای من بهش منتقل بشهآره مامان کوچولو با توام که قراره یه روزی هم ،تو این قضیه رو تجربه کنی و منم با شنیدن خبر بارداریت انقدر مشعوف بشم که نفهمم باید اون لحظه گریه کنم یا بخندم
ندیده دوست دارم،مامان کوچولوی من