حنیفا ساداتحنیفا سادات، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره
داداش امیرحسینداداش امیرحسین، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
شروع عشق مامانی و باباییشروع عشق مامانی و بابایی، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

حنیفا ،ماه تابان ما

برگشتن مان جون از کربلا

1397/4/3 15:29
نویسنده : مامان شکیبا
224 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عمرم

بعد از کلی گشتن تو لاهیجان،مان جونم برگشت ایران و سریع وسایلی که از قبل آماده کره بودن رو برداشتن و هنوز خستگی راه از تنشون در نیومده بود از تهران راهی لاهیجان شدن،حتی بابام مهلت نداد بریم استقبالشونبوسچقدرررررررررررررررررررررررررر خوشحال شدم وقتی مان جونمو دیدمآرامانگار یه عمر بود که مان جونمو ندیده بودم ،سر تا پای وجودم شده بود شادی،آخه یکی نبود بگه زن حسابی جنابعالی با داشتن دو تا بچه باید بازم وصل باشی به مامانت؟؟؟؟؟جمع کن این لوس بازیاتوووووووووووووو؟؟؟ولی واقعا نمیشه روزی رو تصور کنم که مان جونم نباشه،مطمینم که دووم نمیارمو میمیرم،اصلا دوست ندارم در موردش فکر کنم برای همین دیگه قضیه رو بیشتر از این باز نمیکنمخندونک

حنیفایی، شما هم مثل بنده  در اصطلاح بشدت بچه ننه تشریف دارید بطوریکه اگه بغل کس دیگه ای باشی حتی بابا مهدیت با چشات منو دنبال میکنی و تا چند دقیقه دووم میاری و بعدش میزنی زیر گریه و تا میای بغل من،یادت میره گریه روبوسهم این اخلاقتو دوست دارم و هم نهآرام دوست دارم چون میفهمم منو بیشتر از بقیه دوست داری اما خوشم نمیاد چون میشی یکی مثل خودم،وابسته سرسخت و شدید به مادر،که چقدرم بدهغمگینهمه باید مادر و پدرشونو دوست داشته باشن اما نه مثل من بطوریکه یه روز مادرشونو نبینن دق کننغمگین

ولش کن.....................

از سوغاتیها بگم..

مان جونم برای من یه جانماز خوشگل و مهر و تسبیح اورد و برای داداش امیرحسین و بابات شال عربی البته یه اسباب بازی زنبورم بود که خدا روحش رو قرین آرامش کنه خندهمن در عین حالی که خوشحال شده بودم ناراحتیمم اعلام میکردم  چون قبل از رفتنشون ازشون خواهش کردم که چیزی نیارن و پولمونو تو این کشورای عربی تزریق نکنن و فقط و فقط زیارت کنن اما خوب ،دلشون طاقت نیاورده بودو برای تبرکی هم  اینا رو اورده بودنآرام

اما برای دخملکم چی اورده بودن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بعععععععععععععععععله یه چادر مشکی کوچولوبوس

خدایاااااااااااااااا کی دخترم زودتر بزرگ میشه تا این چادررو سرش کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پسندها (5)

نظرات (1)

مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
3 تیر 97 18:44
خوش به سعادتشون
زیارتشون قبول باشه
انشاألله زودتر قسمت خودتون هم بشه گلگلگل
مامان شکیبا
پاسخ
ان شالله،به دعای دوستان خوبی مثل شمابوس