حنیفا ساداتحنیفا سادات، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره
داداش امیرحسینداداش امیرحسین، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
شروع عشق مامانی و باباییشروع عشق مامانی و بابایی، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

حنیفا ،ماه تابان ما

آزمایش غربالگری مرحله اول

سلام عزیزکم بعد از سونو غربالگری بلافاصله باید آزمایش غربالگری رو انجام بدیم اما چون من سونومو 5 شنبه داده بودم چاره ای نداشتم که آزمایشمو روز شنبه یعنی دقیقا همون روزی که بابا رضا میخواست بره مکه انجام بدم نیلوفر و سعید که از 4 شنبه هفته قبلش خونه ما بودن یه فرصت طلایی برای من و بابا مهدی بوجود اوردن و اونم اینکه بابا مهدیت بخاطر داشتن جلسه های پی در پی اون روز مستقیما بعد از خداحافظی با بابا رضا رفت سر کار و منم داداش امیرحسین که خواب بود رو سپردم به نیلوفر و بهمراه دایی و مان جون و بابا رضا رفتیم بسمت اتوبوسی که کاروان بابا رضا رو بسمت فرودگاه میبرد که تا طرفای ساعت 9 اتوبوس پر شد و با بابا رضا خداحافطی سوزناکی کردیم و از اون طرفم مان ...
21 دی 1396

سونو غربالگری مرحله اول

سلام خوشگلکم 19 مرداد باید میرفتم سونو غربالگریت تا هم تیغه بینیتو ببینن و هم مقدار چین پشت گردنتو تخمین بزنن من که اصلا استرسی نداشتم و با گذاشتن داداش لمیرحسینت پیش مان جونم با بابامهدی رفتیم سونوگرافی بزرگمهر و اونجا بود که برای اولین بار صورت قشنگتو تو مانیتور دیدیم و بابا مهدی انقدر قربون صدقت رفت که حد نداشت آخه گل کوچولو خودت تصور کن یه صورت گرد گرد که انگاری با پرگار کشیدنش یهویی توی مانیتور نمایش داده بشه ،خودت چه حسی پیدا میکنی؟؟؟تازه تو اون همه سیاهی یه موجودی رو میبینی که هم دست داره و هم پا و مدامم در حال تکون دادنشونه واقعا داره دلم ضعف میره برای دیدنت حالا این سونو چی هست و به چه دردی میخوره رو برات از نت  تو ...
21 دی 1396

کم کاری تیرویید مامانی

عشق مامانی سلام قبل از بارداریم یه سری ازمایش داده بودم تا مطمین بشم که بدنم آماده حاملگی هست یا نه.آخه تازه  داداش امیرحسینتو از شیر گرفته بودم  و با یه ماه استراحت دادن  به خودم دوباره  میخواستم حامله بشم که الحمدلله جواب آزمایشام همه عالی بود و دکتر اجازه بارداری رو بهم داد بلافاصله بعد از حاملگیم و مطمین شدن از شنیدن صدای قلبت دوباره همون آزمایشا رو تکرار کردم،البته به درخواست دکترم و در کمال ناباوری متوجه شدم که تیروییدم کم کار شده  در صورتیکه قبل از بارداری مطابق آزمایشا هیچ مشکلی نداشتم و  بلافاصله دکترم بعد از ارجاع دادن من به یه متخصص غدد ،با تشخیص دکتر غدد،خوردن قرصای لووتریکسین بصورت ناشتا و نیم سا...
21 دی 1396

سونو ساک حاملگی و قلب

سلام خوشگلم خیلی صبر کردم تا اون تاریخی رو که دکتر تو دفترچم زده بود ،برسه اما واقعا از ته دلم و وجودم میخواستم خودمو زودتر از موعد به سونوگرافی برسونم و سونو ساک حاملگی و شنیدن صدای قلب قشنگت رو انجام بدم دل و زدم به دریا و با سه روز عجله  یعنی دقیقا 14 تیر ،از بابامهدی خواستم که منو ببره سونوگرافی تا زودتر انتظارم سر برسه سریع لباسامو پوشیدمو با بابامهدی و داداش امیرحسینت راهی بیمارستان تهرانپارس شدیم و  با زحمت دقیقا همون سونوگرافیستی که باهاش سونوهای داداش امیرحسینتو تو دوران بارداریم، انجام داده بودم،رو  گیر اوردمو اولین سونوی شما رو انجام دادم اما قبل از رفتن به اتاق سونو چه حالی داشتم و مرتب تو فکر و اضطراب شنیدن صدا...
21 دی 1396

بیبی چک

سلام عشق مادر همونطوری که تو اولین پست برات نوشته بودم، من و بابا مهدی،دقیقا اولین شب قدر یعنی 19 رمضان متوجه حضور قشنگت شدیم با اینکه تجربه دومم بود اما واقعا از دیدن دو خطه شدن بیبی چکم سر از پا نمیشناختم  و  چنان با هیجان از دستشویی پریدم بیرون که نگفته خود بابا مهدی متوجه قضیه شد دخترکم ،همه این روزا رو هم  ،تو تجربه میکنی و اون موقعس که میفهمی این همه ذوق و هیجان من از چه چیزی نشیت میگرفته چقدر راحته برات نوشتن،وقتی برای داداش امیرحسینت مینویسم کوچکترین قضایا رو انقدر باز میکنم که خودمم بعضی وقتا تعجب میکنم از همه نوشتنهای طولانی،اما وقتی برای تو مینویسم انقدر راحت و روون کلمه ها و جمله ها تو ذهنم میاد که احساس می...
21 دی 1396

اولین پست

سلام عزیز مادر این اولین پستیه که دارم برات میذارم راستش اولش خیلی فکر کردم که تو اولین پستت برات چی بنویسم یا بهتره بگم چجوری شروعش کنم ،صد تا فکر و جمله تو ذهنم اومد و رفت مدام با خودم گفتم که مثل وبلاگ داداش امیرحسینت شروع کنم اما دیدم نه بهتره با یه حس حرفامو بنویسم برات الان شما ۷ماه و دو هفتس که تو شکممی و منم میدونم شما ناز دختری و با اینکه دومین تجربه بارداریمی اما حس قشنگی بهم میدی واقعا این حس خیلی برام خوشاینده چون استرس زیادی ندارم آخه دیگه سر داداش امیرحسینت همه تجربه هامو کردم و  هزاران چه و چه رو میدونم البته جدای تموم خوب بودناتو آرامش عمیقی که بهم میدی همیشه رابطه خودمو با مان جونم میدیدم و دوست داشتم یه همدم دا...
12 دی 1396