زایمان در آب مامان شکیبا
سلام مامان مامانا چهارشنبه 25 بهمن،در حالیکه مامانی 38 هفته و 5 روزش بود،با توجه به تموم مراقبتها، داداش امیرحسینت مریض شدو چه سرما خوردگی بد و شدیدی هم بود مان جونمم از ترس مریض شدن من و بدنبال اون ضعیف شدن و از پس زایمان طبیعی بر نیومدن من،داداش امیرحسینت رو به خونشون برد و امیر حسینم از خدا خواسته با هزارتا ذوق رفت خونه مان جونش من که تو کل روز تموم حواسم پیش داداش امیرحسینت بود و دلم براش هم میسوخت و هم خیلی تنگ شده بود وقتی زنگ میزدم خونه مان جونم تا جویای حال حضرت والا بشم ،صدای جیغ و خنده هاش آرومم میکرد. از بابت مان جونم خیالم راحت بود چون تموم قلق های داداشیت رو بلد بود و میدونست چی دوست داره و چی دوست نداره از امیرحسینمم خیالم...